مشارکت اجتماعی زنان و بررسی عوامل موثر بر آن
هدف از این پایان نامه کارشناسی ارشد مشارکت اجتماعی زنان و بررسی عوامل موثر بر آن بصورت کامل و جامع می باشد
دانلود پایان نامه کارشناسی ارشد رشته علوم اجتماعی
مشارکت اجتماعی زنان و بررسی عوامل موثر بر آن
چکیده:
هدف از این تحقیق بررسی عوامل موثر بر مشارکت اجتماعی زنان می باشد. این تحقیق به شیوه پیمایش انجام شده است. از این روش در مطالعات کمی و پهنانگر استفاده گردیده و در آن از پرسشنامه جهت گردآوری اطلاعات استفاده می گردد. در این تحقیق داده ها به وسیله پرسشنامه از یک نمونه 383 نفری از زنان بین 20-64 سال شهر شیراز جمع آوری شده است.
در قسمت چارچوب نظری محقق از نظریه پارسنز جهت تبیین مشارکت اجتماعی استفاده نموده است. لازم به ذکر است که مشارکت اجتماعی به سه بعد جهت گیری مشارکتی ارزشیابانه، احساسی و شناختی تقسیم شده است.نتایج تحقیق نشان می دهد که بین شاخصهای پایگاه اقتصادی (درآمد و میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی) و جهت گیری ارزشیابانه، احساسی و شناختی رابطه های مثبت و معناداری وجود دارد. اما بین درآمد و جهت گیری احساسی رابطه مثبت و معناداری وجود ندارد.
تعریف مشارکت اجتماعی:
برای تعریف این مفهوم باید ابتدا حوزه اجتماعی را توصیف کرد و آن را از دیگر حوزه ها تمیز داد. زیرا معنای اصطلاح مشارکت اجتماعی اساسا در کلمه دوم آن یعنی اجتماعی نهفته است. باید دید لفظ اجتماعی به چه معناست؟ آیا جنبه های غیر اقتصادی مشارکت را دربر می-گیرد؟ آیا مفهوم متکامل تر مشارکت اقتصادی رفاهی است؟ یا اینکه از عرصه های فرهنگی و اقتصادی متفاوت است؟ آشکار است که تفکیک کامل و دقیق بخش های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یک نظام کلی و ارائه تعریف برحسب هر یک از بخش ها کاری دشوار است (اخلاقی پور، 1378: 28). با این وجود نیاز به ارائه تعریف مشخص و مدون از مشارکت اجتماعی احساس می شود. به همین منظور تعریف های متعددی از مشارکت اجتماعی را که هر کدام بر جنبه خاصی تاکید دارند در اینجا ذکر می کنیم.
مشارکت اجتماعی فرایندی است مبتنی بر حضور آگاهانه و فعال فرد، به عنوان عضو جامعه، در صحنه های اجتماعی و ایفای نقش یا نقش های اجتماعی که به وی حصول می شود و در قالب رفتارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بروز می کند (کردی، 1385: 75).مشارکت اجتماعی، شرکت داوطلبانه، ارادی و آگاهانه است که برایند آن توسعه و بهتر شدن زندگی و حیات اجتماعی است. مقید نمودن تعریف مشارکت اجتماعی به خصایص شرکت داوطلبانه، ارادی و آگاهانه، این نوع فعالیت ها را از فعالیت های معمولی و روزمره زندگی که ممکن است بنای آن بر تبعیت نیاندیشیده و تحمیلی و از قیود سنت ها و تعین-های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی باشد، جدا می-کند.
در واقع مشارکت اجتماعی، مشارکت داوطلبانه، آگاهانه و جمعی عاملان خصوصی در حوزه عمومی است، که از طریق کنش های متقابل مستقیم و غیر مستقیم شهروندان در مقیاس وسیع با فعالیت های محلی، نهادهای جامعه مدنی، دولت و ... به منظور نفوذ تاثیرگذاری بر فرایند تصمیم-گیری ها و یا تعقیب اهداف عمومی تحقق می یابد (ساروخانی و امیرپناهی، 1385: 43). همچنین مشارکت اجتماعی، شرکت در یک زمینه اجتماعی که در آن افراد به فعالیت های اجتماعی در تعدادی از شبکه-های اجتماعی رسمی و غیر رسمی می پردازند، می باشد (Sicognani & Etal، 2008: 98).اسپنسر بیان می کند که جامعه به خود جامعه نمی شود مگر به مشارکت. از نظر او علت اصلی تحقق یک جامعه منسجم، وجود مشارکت اجتماعی است و مشارکت نهادی یعنی تثبیت و تحقق نهادهای مشارکتی و زمینه لازم برای ایجاد ارزش هایی چون تعاون، همیاری، مسئولیت پذیری، توجه به افکار و از همه مهمتر ایجاد حوزه های عمومی برای برون ریزی ذهنیت ها، ارزش ها، عقاید و تضارب اندیشه ها، دیدگاه ها ونظریات (تیموری، 1377: 51).
اهمیت و ضرورت مشارکت اجتماعی زنان
بهراستی چه عواملی سبب میشود که زنان نتوانند به راحتی وارد صحنههای مختلف جامعه شده و بدون تبعیض، از حقوق طبیعی خود برخوردار شوند؟کدام عوامل در مشارکت فعالانه آنان اثر گذار است؟
در بررسی موضوع فوق مختصراً میتوان به 4 عامل 1- اجتماعی2- فرهنگی3- حقوقی4- آموزشی اشاره نمود.
در توضیح عامل اجتماعی میتوان گفت مشارکت زنان در جامعه ناشی از پایگاه اجتماعی و نقشی است که در جامعه ایفا میکنند. منزلت اجتماعی زن در جامعه، همان ارزشیست که جامعه برای نقش زن یا وظایفی که یک زن انجام میدهد، قائل است.نقش (role) مجموعهای از وظایف و فعالیتهاست و پایگاه (status) مقام اجتماعی یا ارزشیست که ایفای آن وظایف و فعالیتها، ایجاد میکند. نقش و پایگاههای اجتماعی دو نوع هستند یک دسته بر اساس سن و جنس و نژاد به فرد محول میشوند و دستهی دیگر بر اساس تلاش و انتخاب فرد محقق میشوند.در جوامع امروزی، بیشتر نقشها از نوع محقق یا کوشاورد هستند. فقدان نقشهای مهم در زمینههای اجرایی، مدیریتی و سیاسی در جامعه، مانع مهمی برای ارتقای زنان است که در نتیجه، مانع مشارکت آنها در برنامهریزیها و تصمیمگیریهای مربوط به خودشان میشوند.عدم مشارکت زنان گاهی ناشی از وجود اندیشهها و باورهای نادرست در جامعهی سنتی ما در مورد تواناییها و استعدادهای بالقوه زنان باشد که بهعنوان عامل فرهنگی مدنظر است. این نگرشهای منفی و تعصبآمیز زنان را افرادی ضعیف، عاطفی و فاقد اعتماد به نفس میپندارد و مانع بروز شایستگی آنها میشود.
در طول دوران زندگی، زنان بهطور ناخودآگاه این اندیشه و تفکر منفی دربارهی خود را پذیرفته و در رفتار و کردار خود ظاهر ساختهاند. بهطور طبیعی رشد شخصیت، اعتماد به نفس و دیدگاه زن نسبت به خودش، زمانی مثبت و سازنده است که بتواند در جامعه و در فعالیتهای جمعی، به شیوههای مختلف مشارکت داشتهباشد.در بعد حقوقی نیز، زنان نقش بهسزایی در تدوین قوانین مربوط به خود ندارند. تدوین قوانین مربوط به زنان، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و نیازهای واقعی آنان شکل میگیرد و تفکر مردسالارانه کاملاً در ابعاد حقوقی به چشم میخورد.بررسی قواعد موجود، نشان میدهد که قانون در بسیاری از موضوعات مربوط به خانواده (بهعنوان مثال، مدیریت واحد خانواده، طلاق، تکالیف مالی زن و مرد در ازدواج دایم و …) و یا قواعد مربوط به مسؤولیت کیفری و … مبنای جنسیتی دارد.با توجه به گسترش آگاهیها و دانش زنان در دنیای امروز، همچنین ساختار اجتماعی، اقتصادی و اندیشههای سیاسی رو به رشد جوامع، لزوم بازنگری در قوانین موجود باید جدی تلقی شود.
و سرانجام چهارمین مانع جدی مشارکت عوامل آموزشی است که از یک طرف بهعنوان عامل منفرد و مستقل و از طرف دیگر بهعنوان بستر و زمینهی رفع دیگر موانع مشارکت قابل بررسی و تعامل است. آموزش مطلوب میتواند تأثیر منفی عوامل ساختاری را بر مشارکت زنان در صحنههای اجتماعی کاهش دهد.آموزش زنان و دختران ضمن آنکه باعث توانمندسازی بخش عظیمی از نیروی انسانی و بهبود وضعیت مالی خانواده میشود، بهدلیل نفوذ بیشتر آنها در خانواده و آثار مستقیم دانایی و آگاهیشان بر تربیت فرزندان، تأثیرات اجتماعی وسیعی را نیز در پی خواهد داشت.
کارشناسان بر این باورند که یکی از علل عمده نابرابری زنان و مردان در شئون مختلف جامعه، نابرابری تحصیلی موجود در بین آنهاست. نسبت جمعیت زن و مرد در دنیا و از جمله ایران، کم و بیش مساوی است اما شرایط شغلی و بازارکار به گونهای است که نابرابریها را تشدید میکند.آموزش دختران در جوامع پیشرفته از چنان اهمیتی برخوردار است که هیچ دولت، حزب سیاستمدار و اجتماعی نمیتواند بدون در نظر گرفتن اهمیت آموزش دختران، همسان پسران، به اهداف بزرگ ملی خود اعم از توسعه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و بالاخره اخلاق حسنه و حجب ذاتی نائل آید، چون قابلیت و توانمندی تولید اقتصادی، برابری اجتماعی، وفاق اجتماعی و اصل اجرای عدالت اجتماعی، پیشرفت هنر و صنعت و کاربرد عملی و مثبت دین و بالاخره تداوم تلاشهای توسعه، نیازمند شرکت دادن دختران اعم از شهری و روستایی در آموزش همگانیست. افزایش توانمندی زنان در امر آموزش و تحصیل، آنان را قادر خواهد ساخت با کسب درآمد مستقل، مشارکت در تصمیمگیریهای خانواده و دفاع از حق و حقوق خود بهعنوان یک فرد از جامعه، با دید وسیعتر به مسایل و مشکلات جامعهی خود نگریسته و ابراز وجود کنند.
بدین ترتیب میبینم که رسیدن به حد مطلوب مشارکت اجتماعی زنان، به افزایش قابلیتها و توانمندیهای زنان از طریق فراهم آوردن و در اختیار قراردادن کلیه امکانات لازم جهت باروری و بهفعل درآمدن استعدادهای آنان، مشخصاً از طریق آموزش و ارتقای سطح آگاهیهای همه جانبهی آنها بستگی دارد چرا که این دارایی انسانی زمانی منبع توسعه خواهد بود که قابلیت و توانایی شرکت و تأثیرگذاری بر فرایند تصمیمگیری و تصمیمسازی در جامعه را داشتهباشد و بدین منظور بایستی آموزش دیده و به عبارت واضحتر توانمند باشد.از سوی دیگر این مهم، نیازمند برنامهریزی دقیق و مسؤولانهی دولتمردان و نهادهای مدنی بهمنظور تغییر و بهبود موانع ساختاری اجتماعی میباشد.
اینجاست که آموزش هم بهعنوان زمینه و بستر مستقل مشارکت و هم بهعنوان عامل غیرمستقیم و مؤثر در رفع دیگر موانع ساختاری مشارکت اجتماعی مطرح میشود.بدیهی است تأکید بر اهمیت آموزش و افزایش سطح آگاهی اجتماعی مکمل دیگر برنامهریزیها و تغییرات بنیادین در وضعیت حقوقی، فرصتهای شغلی، باورهای فرهنگی، استراتژیهای مدیریت کلان اجتماعی و شأن و جایگاه اجتماعی زنان، خواهد بود و در این صورت است که میتوان به مشارکت واقعی و در خور شأن اجتماعی زنان بدانگونه که بتواند جامعه را از توان و استعداد خدادادی آنان بهرهمند سازد، امیدوار بود.در بین انواع آموزش، آموزش عالی در جهان امروز، از دهههای پایانی قرن بیستم، رو به همگانی شدن گذاشته و بهصورت تقاضای اجتماعی درآمدهاست بهویژه با ظهور عصر اطلاعات، نیاز به دانستن بیش از هر وقت دیگر جنبهی حیاتی بهخود گرفته است.
افزایش دسترسی به آموزش عالی و حرکت بهسوی همگانی کردن آن بهعنوان یک نیاز ملی، از پیشرفتهای اساسی برنامهای اولویتهای ملی توسعه علوم و فنآوری در کشور است آموزش نه تنها یکی از حقوق اولیه و اصلی انسانی است، بلکه همان طوریکه گفته شد جز اصلی توسعهی اقتصادی و اجتماعی و محور اساسی مشارکت اجتماعی بهشمار میآید و چنانچه برنامهریزی آن به شایستگی انجام شود میتواند در حوزههای مختلف حیات اجتماعی راهگشا باشد و از جمله بازدهی اقتصادی زیادی بهویژه در کشورهای در حال توسعه داشتهباشد.دسترسی به فرهنگ و آموزش عالی، حق مشترک همهی مردمان است و باید بتوانند به مقدار شایستگی و تلاش شخصی و بدون محرومیت به لحاظ داشتن جنس، زبان، دین و تمایزات طبقاتی و فرهنگی و اجتماعی و جغرافیایی و یا ناتوانی و معلولیت جسمانی به دانشگاه دستیابی داشتهباشند از این رو بخش آموزش عالی بهعنوان متولی تربیت و تأمین نیروی انسانی در سطح عالی، رسالت خطیری را بر عهده دارد.در این حال زنان بهعنوان نیمی از نیروی انسانی، نه تنها موضوع و هدف توسعهای هستند بلکه جزو عوامل توسعه اقتصادی و اجتماعی بهشرح پیشتر آمده، نیز بهشمار میروند. تجهیز این منبع انسانی مهم در این جهت از اهمیت بهسزایی برخوردار است.